رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

نمایش پست‌ها از ژوئیه, ۲۰۱۲

نامی که هنوز می جویم.

قبل از اینکه توی گوشش اذان بگویند بغلش کردم، سرم را بردم دم گوشش و زمزمه کردم، من اینجا هستم، تا هروقت که تو بخواهی. قول داده ام. صدای اذان با صدای باران آمیخت. پیچید توی گوشش و اسمش شد باران. برایش آواز خواندم و اسمش شد ترانه. دستهایش را گرفتم و دور خودم چرخاندم. دامنش رفت بالا و اسمش شد رها. برایش قصه ی دختر شاه پریون خوندم و اسمش شد پریا. دخترم به هزاران نام توی ذهن من تکرار می شود. به هزاران فریاد، صدا می شود. دختری که یک روزی "شاید" بیاید.

خيلي يك دفعه تمام ميشود.

يه اسمس طولاني كه درواقع ٣تا اسمس بود به رهبر كرمون(به ضم كاف)،زدم و بعد از يه سري خايه مالي هاي مرسوم،گفتم تهران نيستم و كنسرت رو نميام. البته سيستم من اينه كه دست پيش مي گيرم،وگرنه احتمال انتخاب نشدنم زياد بود . دقيقا هفته ي پيش اين موقع ارزش گروه كر و كلاس آوازم يك دفعه برام تموم شد، احساس كردم،خوب كه چي؟گيرم كه اين هفته رو هم با فايل هاي ميدي،قطعه ها رو به ضرب و زور برسونم، گيرم كه بگه باشه تو هم باش توي كنسرت،چي اونوخ؟ من ميشم يكي از ٥٠-٦٠ نفزي كه روي سن مي خونن. مي دونين،خودمم مي دونم عنشو درآوردم،وقتي كلاس آوازمو شروع كردم، خودمو يكه و تنها روي سن مي ديدم كه همه ي سالن از ارتعاش صدام مي لرزه. وقتي كه خواستم عضو گروه بشم،هي خودمو تسلي دادم كه كار گروهي از انفرادي خيلي پربارتر و پر ثمرتره. و ما ايراني ها بايد كار گروهي را تمرين كنيم. كسشر. هر چند اين فقط بخشي از تنها نخواندن من نيس،اصطلاح تخصصيش سولو عه.بخش مهمش نه اوضاع مملكت و محدوديتهاي زتان است،كه باسن مبارك است كه به خودش زحمت نمي دهد حتي يك خط درباره ي موسيقي بخواند. بله دوستان،بنده آواز كلاسيك مي خونم ولي الان اسم ١٠

تلخ نوشت

امروز باید پاشنه ی همین کتونی های آدیداس ناراحتم را می کشیدم، خیابان ولی عصر را می گرفتم میرفتم تا هر کجا که شد. می پیچیدم توی یکی از فرعی ها، در یک خانه ای را ته یک کوچه ی بن بست می زدم، می رفتم توی یکی از اتاقهاشان و سرم را می گذاشتم و می مردم. مثل دختر اسیری بوف کور. بعد صاحب خانه می ماند یک جنازه روی دستش، هر چند که مطمئنم تکه تکه ام نمی کرد و نمی انداخت توی یک چمدان و ببرد قبرستان خاکم کند. و بعد ها برای دوستان و خانواده اش تعریف می کرد که یک روز گرم تیرماه، دختر قد بلند و خوش قیافه ای در خانه ام را زد و رفت توی آن اتاقی که الان تخت بچه را گذاشته ایم و مرد.  واقعا اگر همین لحظه بمیرم از من چه می ماند؟ غیر از این همه اکانت شبکه های اجتماعی جورواجور؟ اکانت توییتر، فیس بوک، اینستاگرام،جیمیل، اورکات، یاهو و ... . امروز یکی بهم گفت با مک بوکت چی کار میکنی؟ فکر می کرد باید خیلی کارهای خفنی با مک بوک کرد. خیلی راحت گفتم چت می کنم. الان شما هم به این جمله می خندید ولی بدانید که خنده ندارد، پر از گریه است .  توی مجلس ختمم، غیر از اینکه همه ماجرای غریب مردنم را می گویند، باید جواب مرد