مهاجرت اتفاق دردناکی است در زندگی هر آدمی. کیست که دلش نخواهد در سرزمین خودش و بین مردمان خودش زندگی کند؟ وقتی سطر بالا را نوشتم، اندکی وا ماندم. آیا به این چیزهایی که نوشتم اعتقاد دارم؟ من که تا کنون مهاجرت نکردم، و یکی از راههای ادامهی زندگی هم همین است برایم. من چه میخواهم از مهاجرت بگویم. من که پایم را جز یک بار برای سفر از این مرزهای جغرافیایی بیرون نگذاشتهام، چگونه میتوانم از خوبی یا بدی مهاجرت حرفی بزنم؟ همهی اینها را میگذارم کنار آدمهایی که امروز در جمعشان بودم. همایش " فرصت ها و چالش های فراروی پناهندگان و بازگشت کنندگان افغان." در جمع فرهیختگان افغان و ایرانی فعال در زمینهی حقوق افغانها نشسته بودم. جوانهای افغانی که در ایران به دنیا آمده و بزرگ شده بودند. اینجا مدرسه و دانشگاه رفته بودند. بزرگترها می گفتند جوانهای نسل سوم ما، اصلن افغانستان را نمیشناسند که بخواهند برگردند. فکر میکنند روستایی است که همیشه در آن جنگ است. و دختران جوانی که میگفتند ما اینجا تحصیل کردهایم، فرهنگ افغانستان به ما اجازهی فعالیت نمیدهد. من افغانها را میدیدم و صدایشان ر
روزمرهگیهای زنی در آستانهی میانسالی